زندگینامه ی حضرت علی اکبر

زندگینامه ی حضرت علی اکبر
حضرت علی اکبر یکی از فرزندان امام حسین (ع) است ، مادرش لیلی دختر اَبی مُرَه بن عُروَه بنِ مسعود ثقفی است . کنیه حضرت علی اکبر ، ابوالحسن می باشد. تاریخ دقیق ولادت آن حضرت معلوم نیست و سن او را در هنگام شهادت ۱۸ ، ۱۹ ، ۲۵ یا ۲۸ سال گفته اند. همسر گرامی ایشان از فرزندان امام حسن (ع) بود جد مادری ایشان یعنی عُروه بنِ مسعود یکی از بزرگان و سادات صدر اسلام بود که در سال هشتم یا نهم هجرت مسلمان شد و به دستور پیامبر به قبیله و دیار خود بازگشت و قوم خویش را به اسلام فراخواند. هنگامی که اذان می گفت بر اثر اصابت تیر یکی از دشمنان به شهادت رسید. وقتی که پیامبر (ص) خبر شهادت او را شنید ، فرمود : مَثَل عُروَه ، مَثَل آن پیامبری است که خداوند در سوره یاسین از او یاد کرده و فرموده : هنگامی که قوم خود را به سوی خدا فراخواند قومش او را کشتند. علی اکبر (ع) جوانی خوش چهره و زیبا بود و از نظر فصاحت زبان و زیبایی رخسـار و خلـق و خوی به جـدش پیـامبر اکرم (ص) شبیه ترین افراد بود و در نیکی ها و خوبیها زبانزد عصر خویش بود. او عمر شریف خود را در عبادت ، زهد و کمک به مستمندان گذراند بطوری که در مدح وی گفته شده : هرگز چشمی همانند علی اکبر را ندیده است . در زیارت آن حضرت می خوانیم : سلام بر تو ای راستگو ، ای شهید گرامی ، ای سرور پیشگام در جنگ که با سعادت زندگی کردی و با سعادت به شهادت رسیدی . ای کسی که در دنیا جز از کارهای نیک بهره مند نگشتی و جز به تجارتی سودمند مشغول نشدی . آن حضرت از فدارکاری و جانبازی در راه دین اسلام هراسی نداشت . عقبه بن سمعان می گوید : هنگامی که از منزلگاه قصربنی مقاتل کوچ کردیم و ساعتی راه رفتیم ، حضرت امام حسین(ع) بر روی اسب به خواب رفته و هنگامی که بیدار شد ، فرمود : اِنا لله و اِنا اِلیه راجِعُون وَ الَحمدُ لِله رَبِ العالَمینَ و این کلمات را دو یا سه بار تکرار فرمودند. حضرت علی اکبر از پدر علت گفتن آیه استرجاع را پرسیدند . حضرت فرمود : ای پسر جانم ، در عالم خواب دیدم مردی سوار بر اسب می گوید :این قوم می روند و مرگ به سوی ایشان می آید .پس دانستم که خبر مرگ ما را می دهد. حضرت علی اکبر (ع) عرض کرد : ای پدر بزرگوار ، خدا روز بد نصیب شما نفرماید . مگر ما بر حق نیستیم ؟ امام فرمود : بلی ما بر حقیم . عرض کرد : پس ما از مرگ ترسی نداریم چون بر حق هستیم .آنگاه حضرت در حق ایشان دعا کرد. روایت شده که قبل از عاشوار حضرت علی اکبر به همراه سی سوار و بیست پیاده به همراه عموی گرامیش حضرت ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال ، دشمن را از کنار فرات راندند و بیست مشک آب برای کاروان آوردند. حضرت سید الشهدا (ع) به اصحاب و اهل بیتش فرمود : از این آب بیاشامید و این آخرین توشه شما از این دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و جامه های خود را بشوئید که کفن های شما خواهد بود در روز عاشورا پس از شهادت اصحاب با وفای حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) اولین کسی از اهل بیت که اجازه نبرد خواست حضرت علی اکبر بود. امام به او اجازه داد و هنگامی که علی اکبر به سوی میدان حرکت کرد امام مایوسانه به قد و بالای فرزندبرومند خویش نگریست و اشک ریخت ، صورت بر آسمان برداشت و عرض کرد : بارالها ! بر این قوم گواه باش که به جانب ایشان نوجوانی رهسپار است که در صورت و سیرت و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبرت محمد (ص) است و ما هرگاه مشتاق دیدار روی پیامبرت بودیم به چهره او می نگریستیم ، خدایا برکات زمین را از اینان بازدار و ایشان را سخت پراکنده و پاره پاره ساز و به راههای گوناگون بیفکن و حاکمان را هرگز از آنان راضی مدار که آنان ما را خواندند تا یاریمان کنند و چون آنها را اجابت کردیم ، دشمنی نمودند و بر روی ما شمشیر کشیدند. سپس خطاب به عمر سعد فرمود : تو را چه می شود؟ خدا نسل ات را قطع کند و سرانجام کارت را نامبارک گرداند و پس از من کسی را بر تو مسلط سازد که تو را در بسترت بکشد ، چنانکه نسب مرا قطع کردی و خویشاوندی مرا با رسول خدا (ص) رعایت نکردی. سپس با صدای بلند و رسا این آیه مبارک را تلاوت فرمود : اِنَ الله اصطَفی آدَمَ و نُوحاً و آلَ ابراهیمَ و آلَ عِمرانَ عَلیَ العالمین دُرِیَهً بَعضُها مِن بَعضٍ و اللهُ سَمیع عَلیم . همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و عمران را بر جهانیان برگزید ، کسانی که برخی از آنها فرزند برخی دیگر هستند و خداوند شنوا و آگاه است. جناب علی اکبر (ع) همچو شیری غران وارد میدان جنگ شد و این رجز را می خواند : اَنَا عَلیُ بنِ الحُسیِن بنِ عَلی نَحنُ وبَیتُ اللهِ اَولی بِالنَبی اَضرِبُکُم بِالسَیفِ حَتی یَنثَنی ضَربُ غلام هاشمی عَلَوی ولا یَزالُ الیَومَ اَحمی عَن اَبی تاللهِ لا یَحکُم فینا ابنُ الدَعی منم علی فرزند حسین فرزند علی به کعبه سوگند که ما سزاوارتر به پیغمبریم آنقدر با شمشیر شما را خواهم زد تا شمشیر خم شود زدن جوان هاشمی که علوی است و امروز پیوسته از پدرم دفاع می کنم به خدا سوگند که زنا زاده بر ما نمی تواند حکومت کند ایشان دلاورانه با کوفیان جنگید بطوری که سپاه دشمن از بسیاری کشتگان به ضجه افتادند ! او با تشنگی که داشت و از آن رنـج می برد و قدرت او را کاهش داده بود یکصد و بیست نفر را به خاک و خون کشید و در حالی که زخمهای بسیار برداشته بود به سوی پدر برگشت و عرض کرد: ای پدر تشنگی و سنگینی اسلحه مرا ناراحت ساخته ، آیا ممکن است مرا به جرعه آبی سیراب سازی تا در مبارزه با دشمنان نیرو گیرم ؟ حضرت با حالت گریه فرمود : فرزندم ! بر محمد و بر علی و بر پدرت سخت است که ایشان را بخوانی و پاسخ ات ندهند و از آنها درخواست کمک نمایی پس کمکت نکنند. پسرم زبانت را بیرون آور. سپس حضرت زبان فرزندش را مکید و انگشتر خود را به او سپرد و فرمود : این انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن بازگرد که بزودی جدت با جامی سرشار از نوشیندنی که پس از آن هرگز تشنگی نیابی تو را سیراب خواهد کرد. مثل اینکه حضرت علی اکبر قدرت و نیروی جدیدی بدست آورده باشد ، بی مهابا و با شجاعت به میدان تاخت و در حالی که شمشیر بران خود را برلشکریان دشمن فرود می آورد این رجز را می خواند: الحرب قد بانت لها الحقایق و ظهرت من بعدها مصادق والله رب العرش لا نفارق جموعکم او تغم البـوارق حقایق جنگ آشکار گشت و پس از این نیز گواهی های راستی آن آشکار می گردد. به پرودگار عرش سوگند که از نبرد با سپاهیان انبوه شما فاصله نگیریم تا شمشیرها در غلاف شوند . جمع زیادی از دشمن را که عدد آن را تا دویست گفته اند کشت ، تا آن که مُرَه بن مُنقَذ از کمین بیرون جست و ضربه ای سنگین بر سر مبارک آن حضرت زد . دیگر سربازان دشمن نیز به او حمله کرده و هر یک با شمشیر یا نیزه، بدن شریف ایشان را مجروح ساختند. آن حضرت که دیگر توان جنگیدن نداشــت افســار اسب را رها کرد. اسب ، او را در میان لشگر دشمن از این سو به آن سو می برد و آن سپاه جنایتکار هر کدام زخمی بر پیکر بی جان او وارد می ساخت بطوری که جسم مقدس اش پاره پاره شد و در حالی که آخرین نفس های خود را فرو می برد فریاد زد : سلام بر تو باد ای پدر ، اینک جدم رسول خدا حاضر است و مرا از جام خویش سیراب فرمود و می فرماید: ای حسین در آمدن شتاب کن که جام دیگری برای تو آماده است. امام (ع) بالای سر جوان لاله گونش آمد و صورت بر صورت او نهاد و فرمود : خداوند قاتلان تو را بکشد، ای فرزندم چه چیز آنها را اینقدر گستاخ کرده ، بر خداوند و بر هتک حرمت رسولش ، اشک می ریخت می فرمود : ای فرزند بعد از تو خاک بر دنیا. در این هنگام حضرت زینب (س) از خیمه بیرون آمده و به سوی علی اکبر می دوید و در حالی که بشدت می گریست خود را بر روی جنازه خونین فرزند برادر انداخت. امام (ع) خواهر را از روی جنازه اکبرش بلنـد کرد و بـه خیمه اش بازگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود : برادر خود را بردارید . آنها بدن نازنین علی اکبر(ع) را برداشته و در خمیه ای که در جلو آن جنگ جریان داشت ، قرار دادند. سلام و صلوات خداوند بر تو باد ای اول کشتگان اهل بیت حسین(ع) و لعنت و نفرین بر قومی که خونت را بناحق ریختند و پیکرت را پاره پاره کردند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ایمان ارجمندنیا
تاریخ : جمعه 8 آذر 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: